قاصدک
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تاابدیت جاریست

وبلاگ رو ندزدیدیم آقا جون که ! مالمونه ! استفادشو میکنیم ! به روزش میکنیم ! نازشم میکنیم ! نوکرشم هستیم ! بالاخره ما یه چی گیر آوردیم دیگه ! تنها بازمانده از یک عشق بی خود که برامون موند همینه !

برو حالشو ببر . . . !

راستی 20 تیر یادتون نره ! یه نفر قراره  . . .

کاش میشد 31 مرداد هم باشه اون یه نفر !

اوکی ... بی خیال بابا . . نترس آخرش مرگه دیگه !

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, توسط سحر |

 به علت پیش پا افتاده بودن امکانات این وبلاگ و مشکلات بسیار آن این وبلاگ به محل قبلی خود باز می گردد. منتظرتان هستم. 

WWW.SAHAREBABA.BLOGFA.COM

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, توسط سحر |

کاش این لوکس بلاگ یکم بهتر بود. کشت ما رو این مسخره بازیاش

نوشته شده در تاريخ شنبه 28 اسفند 1389برچسب:, توسط سحر |

امروز پای درس نشسته بودیم و سر در مقوا کرده و هی رنگ درست می کردیم و تناژ های رنگی میزدیم که چشمتان روز بد نبیند. مورچه ای روی گونه ی چپمان رژه می رفت. بر سر ناتوانش دست زور زدم و می دانم روزی به پایش می افتم چو مور. مدتی چند گذشت که دیدم پاچه ی مان بسی می خارد. از جای خود پاشدیم و 3،4 مورچه از پاچه ی خود یافتیم و اتاق را در حد خودکشی جارو زدیم. به جان مادرم خوب خوب جارو زدم ولی هنوز بودن. طی یک عمل جنایت کارانه و بی رحمانه حشره کش را برداشته و اتاق را شیمیایی کردیم. هنوز جرأت نکرده ایم به اتاق برویم. یا همه مرده اند یا امشب تا صبح ما را میخورند.

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 28 اسفند 1389برچسب:مورچه, خود کشی, حشره کش, من, تو, هرکی, توسط سحر |

یکم درس نخوندیم دانشگاه تهران قبول بشیم و سه شنبه ها وقتی از کلاس میایم بیرون اغتشاش ببینیم، توی هوا یکم دود باشه، یکم صحنه اکشن داشته باشه، مردم فوشای بدبد بدن، چنتا باتوم از نزدیک ببینیم. بابا از کنار دانشگاه ما بسیجیم رد نمیشه چه برسه به گارد ویژه. فقط من نمی دونم این گشت ارشادیه یهو از کجا سر میرسن. بخدا اینا خیلی جلبن

 

عکسی از اختشاشات

 

رفیق عکش بالا مال اختشاشاته نه اغتشاش

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:گوسفند, خوب, عکس خنده, جک,, توسط سحر |

دو الی 3 هفته ی پیش دانشگاه ما تغییر مکان داد.

بعد از دو هفته ما فهمیدیم که قبلا خوابگاه بوده.

آقا اینجا خوابگاه دخترونه بوده یا پسرونه؟ این و ما نفهمیدیم. 

چه فرقی برای ما داره؟ داره جانم. داره. خیلی فرق داره.

                                                                      

                                           

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:خوابگاه, دخترونه, پسرونه, بچگونه,, توسط سحر |

 قهر هم اندازه ای دارد.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, توسط سحر |

وقتی آمار گیر وبلاگت که هیچوقت آمارش درست

نیست به تاریخ تولد آدم میرسه خیلی دیدنی میشه 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

طنز حافظ

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 شب شده سنگ صبور

خونه ی غم شده باز این دل من

پر ماتم شده باز این دل من             

                                                                                                                         



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 میخواهم زندگی کنم

میخواهم برای کسانی زندگی کنم که از من زندگی میخواهند.

تمام هستیم را زیر پا میگذارم و برای اینان زندگی میکنم.

اینها میگویند با این کار دنیا و آخرت را در دست داری پس من برای دنیا و آخرتم زندگی میکنم.

خدایا بخاطر خودم که دستم رو نگرفتی، بخاطر دل اینان دستم رو بگیر. 

این زندگی جدید من است.
 
پ.ن: همه چیز هست ولی قلبم سر جایش نیست. بدون قلب زندگی راحت تر است. دیگر دلت نه برای کسی میتپد، نه میسوزد، نه به رحم می آید و نه...
 
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

آن مرد آمد.

آن مرد با ماشین آمد.

آن مرد در آفتاب آمد.

آن مرد زیر باران با چتر منتظر بود.

آن مرد ناامید شد.

آن مرد با پای پیاده رفت.

آن مرد در برف بدون چتر رفت.

در دست چپ آن مرد قلب دخترکی میتپید.

آن مرد رفت.

دخترک پشت پنجره مرد.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

توی میدون ونک به یه تاکسی می گم:"ونک"

می گه:"بفرما"

هنوز چند لحظه نگذشته که متوجه حرفی که زدم می شم.

میگم:" ببخشید آقا من گفتم کجا می رم؟"

مظومانه نگاهم میکنه و میگه:" نمی دونم"

دلم واسه جفتمون سوخت.

واسه اون بیشتر 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 بعد از این که بیست و ششمین بوق رو برای بیست و ششمین نفری که کنار خیابون ایستاده بود زد و مسافر سوار نشد دست راستش رو از روی فرمان ماشین برداشت گذاشت رو شونم و گفت: اینقدر بدم میاد از مسافرای نحس

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 به حیاط رفت....دستان خود را باز کرد..سرش را رو به آسمان گرفت..نفس عمیقی کشید و چشم هایش را بست...آسمان غرید و قطره های باران به آرامی صورتش را نوازش می کردند..واز سوز سرما گونه ها وبینی اش بی حس وقرمز شده بود..

 

 

با اینکه هر لحظه اش تو بودی ...تمام زندگی اش تو بودی ..با اینکه تو همه جا باهاش بودی باز هم وجودتو کم داشت...

همیشه ودر همه جا تمام ذهنش تو بودی...زندگی میکرد برای تو..نفس میکشید برای تو...دنیا رو میخواست برای تو...عشق و می خواست با تو..زندگی رو می خواست با تو..

سالهای زیادی رو بی تو ٬ با تو بودن تحمل میکرد ولی دیگه نمی خواست بی تو با تو باشه ٬ بی تو با تو بودن آزارش میداد...شبها توی خیال وقتی آروم می ری سراغش و بغلش می کنی تا آروم بشه نمی دونی که چه ها میکنی با او...

نمی دونی اینطوری بیشتر عذابش می دی ..نمی دونی اینطوری بیشتر داغون میشه...می دونم ..می دونم...ولی ناخواسته داری عذابش می دی ...پس تنها راهش اومدنه...

بیا...بیا و دیگه خیال نباش..

پ.ن: این داستانک از وبلاگ بی تو با تو بودن(سحر طه) گرفته شده.

پ.ن: سحر 2سال بهترین و تنها ترین یار هم راز من در دبیرستان بود و به همراه عطیه همیشه و همه جا به من کمک کردن و من این بودن خودم رو مدیونشونم.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

اصغر آقا یه گاو داشت ولی کسی باور نمی کرد

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

اگر تو یک اشتباهی پس تو بهترین و بزرگ ترین و به خاطر موندنی ترین اشتباه زندگی منی. 

پ.ن: من همیشه یا قراره چشم انتظار باشم یا دل انتظار یا انقدر دست به دامن خدا بشم که یه جوری من و ......      ودر آخر باز هم اشتباه. شاید بازم این متن رو بنویسم. و بگم تو نیز بزرگ ترین و بهترین اشتباهی. 

پ.ن: کاش اگه قراره اشتباهی بشه با تو بشه. من کس دیگه ای رو نمی خوام

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 بهمن 1384برچسب:, توسط سحر |

 

حروف انگلیسی A,B,C,D در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 99 دیده نمی شود؟

حرف D برای اولین بار در عدد 100 بکار می رود (Hundred)

حروف A,B,C در املای

 

 

 

 

انگلیسی

 

 

هیچ یک از اعداد 1 تا 999 دیده نمی شود.

حرف A برای اولین بار در املای عدد 1000 دیده می شود (Thousand) .

حروف B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999999999 دیده نمی شود.

حرف B برای اولین بار در املای عدد بیلیون به کار می رود. (billion)

و حرف C هیچ وقت در املای اعداد انگلیسی به کار نمی رود.

 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

 

 

 

اینم چندتا از زیبایی های ریاضی ویژه کسانی که به ریاضیات و اعداد علاقه دارند

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 


 

 

1 x 8 + 1 = 9
12 x 8 + 2 = 98
123 x 8 + 3 = 987
1234 x 8 + 4 = 9876
12345 x 8 + 5 = 98765
123456 x 8 + 6 = 987654
1234567 x 8 + 7 = 9876543
12345678 x 8 + 8 = 98765432
123456789 x 8 + 9 = 987654321

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

 

 


 

 

 

 

 

شاعر زن میگه :

 

 

 

 

 

 


به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

 

 


وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن ! آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره

 

 

 

، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

 

 

 

 


 

 

 


 

 

 


 

شاعر مرد در جواب میگه :

به نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی ریا آفرید / جدا از حسادت و بی خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش ات / نشسته مداوم تو را در کمین !

دوستان مطلب فقط برای طنز و سرگرمی بوده پس
لطفا به کسی بر نخوره !

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

عکس طنز , آرایش زنان سال 3000

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |
قبل ازدواج!
 
image001
بعد از ادواج
.
.
.
.

 

 
image002
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه

 

 

خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه

 

 

گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه

 

 

شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه

 

 

به گوشم می رسد از دور و نزدیک نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه

 

 

پس از صرف طعام و چــــای و میوه تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه

 

 

که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه

 

 

چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه

 

 

نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ جنیفر لوپز آمــــــــــــــــد در میانه

 

 

عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟

 

 

به او با شور و شوق و خنده گفتم عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!

 

 

نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه

 

 

به خود گفتم که بانی این تو بودی که دست همســـــــرت دادی بهانه

 

 

خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه

 

 

ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: مدونا; هم کنارش، هر سه وانه!!

 

 

و آن شب در به روی مــن نشد باز شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه

 

 

شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه

 

نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر عیالم کینه بــــــــــــا من

داره یا نِه

 

ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

 

شهر خلال دندان، حاصل 6 سال پشتکار، 6 میلیون خلال دندان و 170 لیتر چسب مایع
 




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |

خیلی دوست دارم اینجا از خاطراتم بنویسم. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, توسط سحر |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.